گر کنی یاری و گر آزار، بر من بگذرد
هر چه می خواهی بکن، ای یار، بر من بگذرد
گفتی، ار من بگذرم زین سو بود بر تو بستم
این ستم، ای کاشکی هر بار بر من بگذرد
صبحدم مست شراب شوق بیرون اوفتم
بسکه شب در ناله های زار بر من بگذرد
زودتر خاکم کن، ای گردون، مگر بختم بود
کان خرامان سرو خوش رفتار بر من بگذرد
ای خوش آن دیوانگی و مستی و رسواییم
کز پی نظاره ای آن یار بر من بگذرد
هر سحرگاهی فرستم جان به استقبال او
تا مگر بویی ازان گلزار بر من بگذرد
رفت عمر و گفتگوی عشق از خسرو نرفت
عمر باقی هم درین گفتار بر من بگذرد